کد مطلب:30041 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141
امام علی علیه السلام او را بر منطقه جَبَل گماشت[5] و صلابت او را در دین ستود.[6]. سلیمان، به روزگار امامت امام حسن علیه السلام از یاران آن بزرگوار بود[7] و پس از آن كه معاویه قرارداد صلح را نقض كرد، به امام حسن علیه السلام پیشنهاد داد كه كارگزار معاویه را از كوفه اخراج كند؛ امّا امام علیه السلام موافقت نكرد.[8]. سلیمان، پس از هلاكت معاویه، مردم كوفه را گِرد آورد و به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و ایشان را به كوفه دعوت نمود؛ لیكن از بیعت خود، تخلّف نمود و در قیام سید الشهدا علیه السلام شركت نكرد.[9]. او در پیِ مرگ یزید، شیعیان كوفه را گِرد خود جمع كرد و قیام «توّابین» را با شعار «یا لَثاراتِ الحسین» بر علیه ابن زیاد، سازماندهی كرد.[10] این قیام حماسی و احساسی، پس از یك دسته نبردهای شكوهمند، در مقابل عبید اللَّه بن زیاد، شكست خورد و سلیمان بن صرد در سال 65 هجری، به شهادت رسید.[11] وی به هنگام شهادت، 93 سال داشت.[12]. 6544. امام علی علیه السلام - در نامه اش به سلیمان بن صُرَد كه حاكم منطقه جَبَل بود -:گفته ای، اموالی متعلّق به مسلمانان به دستت رسیده است. [ بدان] آنان كه نزد تو هستند، با آنان كه نزد مایند، حقّی یكسان دارند. پس مرا از آنچه به دستت رسیده، آگاه كن و حقّ هر صاحب حقی را بده و بقیه را به سوی ما بفرست تا میان كسانی كه نزد مایند، قسمت كنیم، إن شاء اللَّه![13]. 6545. وقعة صِفّین - به نقل از عون بن ابی جُحَیفه -:پس از نوشتن پیمان نامه حَكمیّت در جنگ صِفّین، سلیمان بن صرد به نزد علی علیه السلام آمد، در حالی كه صورتش شمشیر خورده بود. علی علیه السلام چون بدو نگریست، فرمود:«"مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ و وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً؛ [14] برخی از مؤمنان، [ بر سر پیمان، ] جان باختند و برخی چشم انتظارند، بی آن كه پیمان خود را دگرگون كنند" و تو از آن دسته ای كه منتظرند و پیمان خود را دگرگون نكرده اند». سلیمان گفت:ای امیر مؤمنان! بدان كه اگر یاورانی می یافتم، هرگز این پیمان نامه نوشته نمی شد؛ امّا بدان كه - به خدا سوگند - به میان مردم رفتم تا به حالت پیشین خود بازگردند؛ امّا جز افرادی اندك، كسی را كه بتوان به خیرش امید داشت، نیافتم.[15]. 6546. وقعة صِفیّن - به نقل از عبد الرحمان بن عُبَید بن ابی كنود -:پس از بازگشت علی بن ابی طالب علیه السلام از بصره، سلیمان بن صُرَد خُزاعی بر او وارد شد. [ علی علیه السلام] او را نكوهش و سرزنش كرد و به او فرمود:«شك بردی و درنگ كردی و كناره گرفتی، در حالی كه من، در گمان خود، تو را از مطمئن ترین و پیش گام ترینْ افراد در یاری خویش می پنداشتم. پس چه شد كه از یاری خاندان پیامبرت تن زدی و چه چیزْ تو را به یاری شان بی رغبت كرد؟». سلیمان گفت:ای امیر مؤمنان! كارها را به گذشته ها پیوند مده و مرا بر آنچه پیش تر كرده ام، سرزنش مكن و دوستی ام را باقی بگذار تا خالصانه برایت خیرخواهی كنم و هنوز كارهایی مانده است كه در آنها دوستت را از دشمنت بازشناسی. امام علیه السلام سكوت كرد و سلیمان، اندكی نشست و سپس برخاست و به سوی حسن بن علی علیهما السلام كه در مسجدْ نشسته بود، رفت و گفت:آیا تو را از امیر مؤمنان، شگفت زده نكنم كه چگونه توبیخ و سرزنشم كرد؟ حسن علیه السلام به او گفت:«كسی سرزنش می شود كه به دوستی و خیرخواهی اش امیدی باشد». سلیمان گفت:كارهایی باقی مانده است كه نیزه ها در آنها به كار و شمشیرها از نیام، بیرون می آید و به امثال من نیاز می شود. پس به من گمان بد مبرید و خیرخواهی ام را بپذیرید. حسن علیه السلام به او گفت:«خدا تو را رحمت كند! ما به تو بدگمان نیستیم».[16].
ابومُطَرِّف، سلیمان بن صُرَد بن جون خُزاعی از صحابیان پیامبر خدا[1] و از شیعیان برجسته كوفه است.[2] او در جنگ جمل، شركت نجست و مورد سرزنش امام علی علیه السلام قرار گرفت؛ [3] امّا در جنگ صِفّین، فرماندهی پیاده نظام جناح راست لشكر علی علیه السلام را به عهده داشت.[4].